سفارش تبلیغ
صبا ویژن


امام روح الله



کلمات کلیدی :
برچسبها:


خادم شهدا: محمدتقی امانی
شلمچه:


من رای میدهــــــــــــم ، چون به کشورم علاقه مندم .




کلمات کلیدی :
برچسبها:


خادم شهدا: محمدتقی امانی
شلمچه:


گمنام!



کلمات کلیدی :
برچسبها:


خادم شهدا: محمدتقی امانی
شلمچه:


بیاد همه شهدا و غیور مردان دفاع مقدس




کلمات کلیدی :
برچسبها:


خادم شهدا: محمدتقی امانی
شلمچه:


پرچم بالاســـــــــــــــت ...




کلمات کلیدی :
برچسبها:


خادم شهدا: محمدتقی امانی
شلمچه:


زندگی زیباست،اما شهادت از آن زیباتر است.
زندگی زیباست،

اما شهادت از آن زیباتر است.

سلامت تن زیباست،

اما پرنده عشق،

تن را قفسی می بیند که در باغ نهاده باشند...

راز خون را جز شهدا درنمی یابند.

گردش خون در رگهای زندگی شیرین است،

اما ریختن آن در پای محبوب شیرین تر است

و نگو شیرین تر،

بگو بسیار شیرین تر است.

راز خون در آنجاست که همه ی حیات به خون وابسته است....




کلمات کلیدی :
برچسبها:


خادم شهدا: محمدتقی امانی
شلمچه:


شهیدان را شهیدان می شناسند
خوشا آنان که جانان میشناسند طریق عشق و ایمان میشناسند
بسی گفتیم و گفتند از شهیدان شهیدان را شهیدان می شناسند


کلمات کلیدی :
برچسبها:


خادم شهدا: محمدتقی امانی
شلمچه:


چه کسی از جنگ خسته شده؟


چه کسی از جنگ خسته شده؟

ما به فطرت خود باز گشته ایم و در آن حسین ابن علی را دیده ایم و برای همین است حسین ندیده اینگونه حسین حسین می کنیم...

شهید آوینی...


کلمات کلیدی :
برچسبها:


خادم شهدا: محمدتقی امانی
شلمچه:


*پنج شهید در عروسی یک شهید*

عکس در مراسم عروسی شهید احمد علی بیابانپور برداشته شده و بر خلاف آن چه در نخستین نگاه به ذهن متبادر می شود، دامادِ این عروسی، نه افراد کت و شلوارپوش, بلکه نفر سوم از چپ، می باشد. جالب این که به غیر از یک نفر، سایر شهدای موجود در این عکس، در زمستان 65 و در جریان عملیات های کربلای چهار و کربلای پنج جاودانه شده اند. شهدا به ترتیب از چپ : ابراهیم دادگر آرانی -علی محمد سیفی زاده آرانی-احمدعلی بیابانپور-شیخ جواد قاسمپور آرانی-حسین احسن زاده آرانی-سعید برادران آرانی


کلمات کلیدی :
برچسبها:


خادم شهدا: محمدتقی امانی
شلمچه:


هم مادری ، هم پدر!

 
نفیسه چشم از علیرضا بر نمی داشت
علیرضا یک ریز داشت سفارش می کرد؛
اما نفیسه ساکت ساکت بود.
شاید علیرضا انتظار داشت یکی از این حرفها را از نفیسه بشنود:
«آخه ما رو به کی می سپاری؟
کاش یه دستی به سر و روی خونه می کشیدی، بعد می رفتی
زود به زود برام نامه بنویس
در اولین فرصت برگرد مرخصی...»
صدای سوت قطار به نشانه حرکت بلند شد
و علیرضا نگران از این همه سکوت نفیسه بود
قطار آرام آرام شروع به حرکت کرد
و نفیسه فقط همین یک جمله را گفت:
«سلام من را هم به فاطمه برسان!!!»
 


کلمات کلیدی :
برچسبها:


خادم شهدا: محمدتقی امانی
شلمچه:


<      1   2   3      >