چه کسی پیکر حاج همت را درون قبر گذاشت + عکس
 
 
 حجت الاسلام حاج شیخ حسین انصاریان ، واعظ سرشناس و محبوب کشور ، در حاشیه یک گفتگوی اختصاصی با مشرق ، یادی کرد از شهید حاج محمد ابراهیم همت ، فرمانده لشکر27 محمد رسول الله (صلوات الله علیه).
وی درباره آن شهید بزرگوار گفت:
حاج همت از پا منبری های من در مجالس دهه اول محرم بود. ایشان مجسمه تقوا شهامت و شجاعت بود و من هم خیلی دوستش داشتم. وقتی که شهید شد به همراه جنازه او از تهران به اصفهان رفتم و خودم پیکر مطهرش را در داخل قبر گذاشتم.


کلمات کلیدی :
برچسبها:


خادم شهدا: محمدتقی امانی
شلمچه:


سخنرانی منتشر نشده ای از شهید تهرانی مقدم:

 به نقل از مشرق، آنچه امروز از سردار شهید حاج حسن تهرانی مقدم بر سر زبان ها و نقل محافل است، حکایت پاسداری و ولایت مداری اوست. او که به معنای واقعی کلمه ذوب در ولایت بودو جالب اینکه این رابطه دو طرفه بود و مقام عظمای ولایت و فرمانده کل قوا هم عشق و علاقه خاصی به این سرباز پاکباز خود داشتند و همین باعث شده بود که همواره دغدغه پاسداری از انقلاب اسلامی و ولایت را داشته باشد که این در صحبت ها و بیانات او روشن و مشخص بود.

با این مقدمه، شما را به مطالعه بخش هایی از سخنان این شهید والامقام که در جمع فرماندهان نیروی هوایی سپاه در سال 1378 ایراد شده، دعوت می کنیم:

ابتدای عرایضم را خیلی شایسته است با کلام مولا و فخر عالم امیرالمومنین(ع) آغاز کنم؛ می فرمایند: «واعلموا فیما بینکم بالتواضع و التناصف و التباذل و کظم الغیظ، فانها وصیه الله و ایاکم و التحاسد و الاحقاد، فانهما من فعل الجاهلیه و لتنظر نفس ما قدمت لغد و اتقوالله ان الله خبیر بماتعملون» (تحف العقول، ص 155)

مولا شش خصلت می فرمایند که چهار خصلتش مخصوص خداست و دو خصلت، خصلت جاهلیت است. چهار خصلتی که خصلت خداست اینکه نسبت به همدیگر تواضع، انصاف، بخشش و کظم غیظ داشته باشید، سفارش خداوند است که مبادا به هم حسد ورزید و کینه ورزید. زیرا هر دو کار جاهلیت است. باید هر کس بنگرد که چه پیش می فرستد برای فردای قیامت خود. تقوای خدا را پیشه کنید، زیرا خداوند به آنچه می کنید آگاه است.

من خیلی مایل هستم به بحثی بپردازم که در جامعه ما فراموش شده است و از مد افتاده. بحث شهدا و فرزندان شهدا و خانواده شهدا که واقعاً هر وقت که می خواهم جگر من بسوزد این متن نامه فرزند شهید که پدرش یکی از همکاران ما بود را می خوانم. چون واقعاً منقلب می شوم و دوست دارم به عنوان هدیه در این مراسم این را برای شما قرائت کنم. شاید از عرایض من و گزارشی که می خواهم بدهم این مفیدتر باشد.

نامه «فهیمه عسکری» فرزند شهید «حسین عسکری»

«بسم الله الرحمن الرحیم» گمان نکنید که کسانی که در راه خدا کشته شده اند، مرده اند بلکه آنان زنده هستند و نزد پروردگارشان از روزی بهره مندند.بابای عزیزم سلام. دلم برایت تنگ شده است. چند ماهی است که صدای گرم و دلنشین تو را نشنیده ام. تو که می دانستی چقدر برای دخترت سخت است که بدون تو زندگی کند. چرا سایه ات را از سرم برگرفته ای بابای شهیدم هرگاه که چهره آرام و نورانی تو را می دیدم، دلم آرام می گرفت. بابای مظلومم دلم برایت تنگ شده است.ای دلداده خدایی که از خود گذشتی و به محبوب خویش پیوستی. ای نام آور دلیر در وادی گلوله و خون. وقتی نگاهم به چشم هایت دوخته می شد، نور عشق از آنها می جوشید و سینه ات مالامال از عشق و عاطفه بود. تو بابای خوب نگفتی که فاطمه و فهیمه ات چگونه داغ تو را تحمل کنند؟ اصلاً به من می آید که برای تو لباس سیاه بپوشم؟

حتماً چهره مادرم را می بینی. ببین با او چه کردی. دلم برای مادرم بیشتر از خودم می سوزد. اگر دلت برای ما نمی سوخت، لااقل نگاهی به محاسن سفید پدربزرگم می کردی. ببین چهره نورانی او در سوگت شکسته شده است. بابای خوبم حتماً و حتماً عشق رسیدن به خدا و امام شهدا آن هم با پهلو و بازوی شکسته تو را غرق در محبت کرده بود که ما را ندیدی و رفتی. بابای عزیزم! به خودم می گویم: فهیمه! چه رابطه ای بین زهرای پهلوی شکسته و بابایم بود که یک روز بعد از شهادت بی بی دو عالم، بازو و پهلویش به دست دشمنان فرزندان حضرت زهرا(س) شکسته شد و شهید گشت. مگر غیر از این است که پهلو شکستگان هم یاران حیدرند. تاریخ چنین است که زهراییان همه پهلو شکسته اند. بابای عزیزم! آن روز که لباس سبز و مقدس پاسداری از انقلاب را پوشیدی و کمر همت برای دفاع، محکم بستی و سلاح کوبنده جهاد را بر دوش گرفتی ما باید می دانستیم که همان روز سفر به سوی نور را شروع کردی؛ سفری که در آن برای تو جز سعادت و خوشبختی و برای ما [جز]دوری و حسرت نداشت، اما پدر این دوری را به خاطر رضای خدا تحمل می کنیم.

بابای مهربانم! ای کاش آن لحظه که دشمن جنایتکار با گلوله بدنت را مجروح می کرد، فهیمه هم در کنارت بود. سرت را به دامن می گرفت، صورت زیبایت را می بوسید. ای کاش می توانستم با مقتلت ... سخن بگویم و از لحظه های آخر تو آن هنگام که تیر بر بدنت می نشست، سوال کنم و از او بپرسم پدر من چگونه با سیدالشهداء(ع) صحبت کرد که چنین کربلایی شد؟! بابای شهیدم! تازه فهمیدم که به بچه های شهدای کربلا چه گذشت. من که شهادتت را ندیدم. ولی وقتی خبر شهادت تو را شنیدم، دنیا برایم سیاه شد، فکر کردم روز آخر زندگی است. فدای بچه های حسین بن علی(ع) چه کشیده اند، آنها که جلوی چشمان شان، برادرشان علی اکبر(ع) را قطعه قطعه کردند. گلوی برادر کوچک شان علی اصغر(ع) را بریدند. دستان ابوالفضل(ع)را قطع کردند و در پایان، بابای مظلوم شان را لب تشنه و غریب سر بریدند و بعد برای این که دل بچه های ابی عبدالله(ع) را بسوزانند، آنها را از کنار جسم مطهر پدرشان عبور دادند. به فدای لب های تشنه ات عزیز زهرا...

خداوندا! روح پدر شهید من را میهمان علی اکبر حسین(ع) بگردان. رهبر عزیز انقلاب این فرزند فاطمه زهرا(س) را مراقبت فرما. هدیه برای شهدا صلوات.»

............

ما دنبال چه هستیم؟ مایی که لباس سبز پوشیدیم از چه امانتی باید نگهداری کنیم. فکر کردیم که کسانی که به دنبال استحاله انقلاب و استحاله فرهنگی هستند، جواب خداوند قاصم الجبارین را می توانند بدهند؟ این بار امانت و مسئولیت که شهدا روی دوش ما گذاشته اند را چگونه باید حمل کنیم؟ ما باید دو خلأ را جبران کنیم؛ خلأ اول نبود شهدا و همرزمان مان که در کنار ما بودند و ما از فیض وجودشان استفاده می کردیم. دوم مظلومیت رهبر معظم بزرگوارمان، در دوره ای که هستیم (دولت اصلاحات) و می بینیم که چگونه عرصه را بر آرمان های انقلاب تنگ کردند.

ما باید با کار و تلاش خودمان این خلأها را جبران کنیم. این که بیاییم صبح سرکار و شب برویم منزل، فکر کنیم که کار کردیم و چیزی از خودمان به یادگار نگذاریم، آیا می توانیم جواب خون شهدا و آرمان های امام و کسانی که تمام هستی شان را در راه دین فدا کردند، بدهیم؟ این مسئولیت ماست و آنچه که ما باید دنبال کنیم، پاسخگویی به این مسئولیت است. من برای این که لب مطلب را عرض کنم، چند جمله را از این فراز نامه فرزند شهید می خواهم نتیجه بگیرم. اول این که ما باید جهان بینی خود را اصلاح کنیم. این که ما بیاییم سر کار و برویم و اثری از خودمان به جای نگذاریم، واقعاً فقط یک صندلی و پست را غصب کردیم که در این زمینه باید واقعاً پاسخگو باشیم.برادران من! ما نباید در حد بودجه ای که به ما می دهند کار کنیم. در واقع به اعتقاد من، این کار آدم های کوچک است. در واقع ظرف عمل شان در یک حد کوچکی است و نمی توانند کار بزرگی را انجام دهند. چرا ما نباید آرمانی فکر کنیم؟ چرا نباید همان پاسدار 57 باشیم که من یادم است وقتی که بچه ها می خواستند وارد سپاه شوند، مدارکی که باید ارائه می دادند، می گفتند، ما که شش ماه بیشتر زنده نمی مانیم که حالا مدارک می گیرید. چه شده که ما این قدر تغییر کردیم و چرتکه می اندازیم؟!

بیش از این می توانیم کار کنیم. دشمن، دشمن قداری است. دشمن محکمی است، دشمن با برنامه ای است. دشمن ما آمریکا و صهیونیسم جهانی است. در حد دشمن بزرگ باید بزرگ کار کنیم. نباید دل مان خوش باشد به چهار تا عدد و رقم و فکر کنیم که امکانات می خواهیم و امکانات به ما نمی دهند و در نهایت باعث شود که کار را کامل انجام ندهیم و از خود سلب مسئولیت کنیم. این خصلت پاسدار نیست. خصلت یاوران و همسنگران شهدا نیست. تمام دستاوردهای ما در حوزه موشکی همین طور به دست آمد. تمام تلاش همکاران ما در یگان موشکی ثمر داد. هر چه بخواهید جای کار در جای جای سپاه وجود دارد. این افق باز است.ما که نتوانسته ایم همسنگران خوبی برای همرزمان شهیدمان باشیم. نشد که خون مان در سرزمین گرم خوزستان یا جبهه های غرب به زمین بریزد. چگونه می توانیم جبران کنیم. چگونه فردای قیامت وقتی رو در روی شهدا و امام شهدا می شویم، خجالت زده نباشیم. با کار و تلاش و ایجاد بستر و عوض کردن محیط نباید تابع محیطی باشیم که ما را محاصره می کند. روی این زمینه با یک نیت الهی و عمل صالح که در واقع از نیت ما سرچشمه می گیرد، خدا راه ها را به سوی ما باز می کند و دست ما را می گیرد و هنر ما این است که ما فقط چوب لای چرخ نکنیم. اگر این قدر درست باشیم که سد راه نشویم به پیش می رویم.

گر مرد رهی میان خون باید رفت

از پای فتاده سرنگون باید رفت

تو پای به ره در نه و هیچ مپرس

خود راه بگویدت که چون باید رفت

«الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا»



کلمات کلیدی :
برچسبها:


خادم شهدا: محمدتقی امانی
شلمچه:


غــــــــــــــــــــیرت وحــــــــــــــــــــــــجاب
غـــــــــــــــیرت وحــــــــــــــــجاب.
 


جوان خیلی آرام و متین به مرد نزدیک شد و با لحنی موأدبانه گفت:

 

ببخشید آقا! من می‌تونم یه کم به خانوم شما نگاه کنم و لذت ببرم؟

 

 مرد که اصلا توقع چنین حرفی را نداشت و حسابی جا خورده بود، مثل آتشفشان از جا در رفت و میان بازار و

 

جمعیت، یقه جوان را گرفت و عصبانی، طوری که رگ گردنش بیرون

 

زده بود، او را به دیوار کوفت و فریاد زد:

مردیکه عوضی، مگه خودت ناموس نداری... غلط میکنی تو و هفت جد آبادت، خجالت نمی‌کشی؟جوان امّا، خیلی


آرام، بدون اینکه از رفتار و فحش‌های مرد عصبی شود و عکس‌العملی نشان دهد، همانطور مؤدبانه و متین ادامه داد:

خیلی عذر می‌خوام فکر نمی‌کردم این همه عصبی و غیرتی بشین، دیدم همه بازار دارن بدون اجازه نگاه می‌کنن و


لذت می‌برن، من گفتم حداقل از شما اجازه بگیرم که نامردی نکرده باشم ... حالا هم یقمو ول کنین، از خیرش گذشتم


مرد خشکش زد ... 


همانطور که یقه جوان را گرفته بود، آب دهانش را قورت داد و زیر چشمی زنش را برانداز کرد...



کلمات کلیدی :
برچسبها:


خادم شهدا: محمدتقی امانی
شلمچه:


ترکش بیت المال

 

می گفت: مواظب باشید، هر چه دم دستتان رسید نخورید. خصوصاً تیر و ترکش، اینها بیت المال است. حساب و کتاب دارد. فردا باید جوابگو باشید. مال ملت بیچاره عراق است. از گلوی خودشان بریده اند، سر وته خرجشان را زده اند شندر غاز تهیه کرده اند و داده اند برای مهمات، آنوقت شما راه به راه آنها را می خورید و شهید و مجروح می شوید؛ این درست است؟ نشنیده اید که فی حلالها حساب و فی حرمها عقاب! دنیا ارزش ندارد. یک خورده جلوی شکمتان را نگه دارید.



کلمات کلیدی :
برچسبها:


خادم شهدا: محمدتقی امانی
شلمچه:


عکسی دیده نشده ازرهبر معظم انقلاب در لباس حج سال 1358
 


عکسی دیده نشده ازرهبر معظم انقلاب
در لباس حج  در سال 1358

هیچ حمله‌دار و رئیس کاروانی از ترس ساواک شاه، نمی‌توانست و جرأت نمی‌کرد نام مرا در فهرست حاجی‌های خود ـ چه رسد به عنوان روحانی کاروان ـ بگذارد.
به گزارش «رهوا»، رهبر معظم انقلاب اسلامی در تاریخ 1370/12/10 بعد از مطالعه کتاب "سفر به قبله" نوشته هدایت الله بهبودی، یاداشتی بر آن نوشته‌اند که در ادامه آن را می‌خوانید:
«این کتاب مرا باز در شور و حال حسرت ‌آلود زیارت خانه خدا و حرم رسول‌الله (ص) فرو برد. شور و حال و اشتیاقی که دیگر امیدی هم با آن نیست. تا به یاد دارم ـ از سالهای دور جوانی ـ هرگز دل خود را از آتش این اشتیاق، رها نیافته‌ام. اما حتی در دوران سیاه اختناق که هر روحانی بامعرفت و بی‌معرفتی، با رغبت و یا حتی از سر سیری، آسان می‌توانست در خط حج قرار بگیرد... و من نمی‌توانستم! یا بهتر بگویم: هیچ حمله‌دار و رئیس کاروانی از ترس ساواک شاه، نمی‌توانست و جرأت نمی‌کرد نام مرا در فهرست حاجی‌های خود ـ چه رسد به عنوان روحانی کاروان ـ بگذارد. بله، حتی در آن دوران سخت هم دلم از امید زیارت کعبه و بوسه ‌زدن بر جای پای پیامبر(ص)‌در مکه و مدینه، خالی نمانده بود... و این امید، اگرچه با حج ده‌روزه‌سال 58 که به فضل شهید محلاتی قسمتم شد، برآورده گشت، اما آتش آن شوق سوزنده‌تر و مشتعل‌تر شد... در سالهای ریاست ‌جمهوری چشم امید به پس از آن دوران دوخته بودم... اما امروز...؟ شور و اشتیاقی بی‌سکون و امیدی تقریباً فرو مرده...تنها تسلا به خواندن اینگونه سفرنامه‌ها یا شنیدن آنها است که خود بازافزاینده‌ی شوق نیز هست. این کتاب، شیرین، موجز،‌ با روح و هوشمندانه نوشته شده است. زیارت قبول؛ عزیز نویسنده! زیارت قبول...»






کلمات کلیدی :
برچسبها:


خادم شهدا: محمدتقی امانی
شلمچه:


درد دل مادری دل شکسته از روزگار فراموشی

خبری در فارس خواندم که به شدت دلم را تکان داد . این خبر به این نحو آغاز می شود :

این مادر شهید مدت‌هاست بر سر مزار فرزند شهیدش نرفته است

خبرگزاری فارس: مادر شهید دیوارهای پکیده را نشان‌مان می‌دهد و می‌گوید «به آقایان بگو اگر خانه خودتان هم این طوری بود، تحمل می‌کردید؟»؛ بعد متوجه شدیم کسی هم نیست حتی پنج‌شنبه‌ها این مادر عزیز را به بهشت زهرا (س) ببرد.

این مادر تربیت کننده ی مسیح جبهه کردستان  است . او مادر شهید آشنایی است  هم برای جبهه رفته ها و هم برای هم سن و سال های ما . او فرمانده بزرگی بود که بر دل های بسیاری  از یارانش فرماندهی می کرد هرچند که خود را خادم بسیجان می دانست ولی در عین مسئولیت کلان در قرار گاه حمزه سید الشهدا هیچ گاه چیزی را برای خود نخواست ولی این روز ها تربیت کننده چنین فرزند برومندی ، مادر شهید بروجردی یک چیز برای خود می خواهد این که پنج شنبه ها بر سر مزار پسرش برود .

                                    


 مادر شهید بروجردی  شش سال است که به مشهد پسرش نرفته است و تنها خبر اغاز راهیان نور غرب را شنیده . خنده ای بر عکس شهیدش می کند و زیر لب می گوید آیا کسی حاضر است در چنین خانه ای زندگی بکند ، مگر ما خانواده ی شهید نیستیم چرا کسی به ما سری نمی زند . اگر محمد بروجردی ، شهید بروجردی شد به برکت وجود چنین مادری است . بیایم بوسه ای بر دستان این مادر بزنیم و بگوییم اگر این روز ها فراموشی عمیقی بر ذهن بسیاری از مسئولین افتاده است شما نزد خدا جایگاه والایی خواهید داشت .

مادر ، من که شما را ندیده ام ولی می گویم که برایمان دعا کنید که ما قدر شهدا را بدانیم و دنیا ما را با خود به هرزگاه فراموشی نکشاند .


                           

 



کلمات کلیدی :
برچسبها:


خادم شهدا: محمدتقی امانی
شلمچه:


با بچه های «کربلای 5»

بچه های «کربلای 5» درشب شروع این عملیات  ، از خدا بهشت را طلب نمی کردند ، شعارشان این بود: «کربلا، کربلا، ما داریم می آییم». شاید هم الان کربلا باشند شهدا ، شاید هم پیش حسین علیه السلام . هر کجا هستند آنچه بر پاست، بساط عزاست. حتی آن سوی هستی، امروز جز این قصه نیست؛ «باز این چه شورش است که در خلق عالم است».




از بس قشنگ می گفتند:«هرکه دارد هوس کرب و بلا بسم الله» ، که نمی شود از محرم نوشت و یادی از شهدا نکرد. شهدای ما شهادت نامه شان را درهمین شب های محرم، به امضای سیدالشهدا می رساندند. شهادت، حاجت شهدای ما بود از امام حسین علیه السلام . حاج قاسم بارها حاجت روا شده و بارها شهادت نامه اش امضا شده. حسین علیه السلام ، بعضی ها را چند بار می برد؛ آهسته و پیوسته می برد و طولانی تر و عاشقانه تر می کند شهادت شان را.

به هرحال، ما زمینیان هم شهید و شاهد و شاهد شهیدان، می خواهیم یا نه؟! حالیا! شهدا آنقدر برای خون خدا گریه می کردند، که اباعبدالله
علیه السلام ، ولو یک بار هم که شده، امضا کند شهادت نامه شان را. تا این امضای سرخ را نمی گرفتند، نمی رفتند. همین که عطر محرم فرا می رسد، شهدا دل ما را می برند به شب های عملیات. به اشک های خداحافظی. به شانه های لرزان همسنگران. به فصل گرم حلالیت. زمانه «یا زیارت یا شهادت». محرم، بهار خون است و مگر نه آنکه شهدای ما در موسم عاشورای جبهه ها، دل به نسیم کربلا بسته بودند.

یاد زیارت عاشورایی که می خواندند به خیر!


نمی دانم جای آنها میان ما خالی است، یا جای ما میان آنها...

 



کلمات کلیدی :
برچسبها:


خادم شهدا: محمدتقی امانی
شلمچه:


ما مدیونیم...
   
 

تا ابد به آنهایی که وقتی بی آب شدند قمقمه ها را خاک کردند تا کمتر یاد آب بیافتند مدیونیم!

 

 
 

 



کلمات کلیدی :
برچسبها:


خادم شهدا: محمدتقی امانی
شلمچه:


قوانین شهید سیدمجتبی علمدار برای نزدیکی به خدا

قانون اول: 

خداوندا! اعتراف می‌کنم به اینکه قرآن را نشناختم و به آن عمل نکردم. حداقل روزی ده آیه قرآن را باید بخوانم. اگر روزی کوتاهی کردم و به هر دلیلی نتوانستم این ده آیه را بخوانم ، روز بعد باید حتمآ یک جزء کامل بخوانم.

تاریخ اجراء: 04/05/6913

قانون دوم:

پروردگارا! اعتراف می‌کنم از اینکه نمازم را بی‌معنی خواندم و حواسم جای دیگری بود. در نتیجه دچار شک در نماز شدم. حداقل روزی دو رکعت نماز قضا باید بخوانم. اگر روزی به هر دلیلی نتوانستم این دو رکعت نماز را بخوانم ، روز بعد باید نماز قضای یک 24 ساعت (17 رکعت) را بخوانم.
تاریخ اجراء: 11/05/1369

قانون سوم:

خدایا! اعتراف می‌کنم از اینکه مرگ را فراموش کردم و تعهد کردم مواظب اعمالم باشم ، ولی نشدم. حداقل هرشب قبل از خواب باید دو رکعت نماز تقرب بخوانم. اگر به هر دلیلی نتوانستم این دو رکعت را بجا بیاورم ، روز بعد باید 20 ریال صدقه و 8 رکعت نماز قضا بجا بیاورم
تاریخ اجراء: 26/05/1369

قانون چهارم:

خدایا! اعتراف می‌کنم از اینکه شب با یاد تو نخوابیدم و بهر نماز شب هم بیدار نشدم. حداقل در هر هفته باید دوشب نماز شب بخوانم و بهتر است شب پنجشنبه و شب جمعه باشد. اگر به هر دلیلی نتوانستم شبی را بجا بیاورم ، باید بجای هر شب 50 ریال صدقه و 11 رکعت نماز را بجا بیاورم.
تاریخ اجراء: 16/06/1369

قانون پنجم:

خدایا! اعتراف می‌کنم به اینکه «خدا می‌بیند» را در همه کارهایم دخالت ندادم و برای عزیز کردن خودم کارکردم. حداقل در هرهفته باید دوصبح زیارت عاشورا و صبح‌های جمعه باید سوره الرحمن را بخوانم. اگر به هر دلیلی نتوانستم زیارت عاشورا را بخوانم ، باید هفته بعد 4 صبح زیارت عاشورا و یک جزء قرآن بخوانم و اگر صبح جمعه‌ای نتوانستم سوره الرحمن بخوانم ، باید قضای آن را در اولین فرصت به اضافه 2 حزب قرآن بخوانم.
تاریخ اجراء: 13/07/1369

قانون ششم:

حداقل باید در آخرین رکوع و در کلیه سجده‌های نمازهای واجب صلوات بفرستم. اگر به هر دلیلی نتوانستم این عمل را انجام دهم ، باید به ازای هر صلوات 10 ریال صدقه بدهم و 100 صلوات بفرستم.
تاریخ اجراء: 18/08/1369

قانون هفتم:

حداقل باید در هر 24 ساعت ، 70 بار استغفار کنم. اگر به هر دلیلی نتوانستم این عمل را بجا آورم ، در 24 ساعت بعدی باید 300 بار استغفار کنم و باز هم 300 به 600 تبدیل می شود.
تاریخ اجراء: 30/09/1369

قانون هشتم:

هرکجا که نماز را تمام می‌خوانم ، باید در هفته 2 روز را روزه بگیرم. بهتر است که دوشنبه و پنجشنبه باشد. اگر به هر دلیلی نتوانستم این عمل را بجا بیاورم ، در هفته بعد به جای دو روز ، 3 روز و به ازای هر روز 100 ریال صدقه باید بپردازم.

تاریخ اجراء: 19/11/1369

قانون نهم:

در هر روز باید 5 مسئله از احکام حضرت امام (ره) را بخوانم. اگر به هر دلیلی نتوانستم این عمل را بجا بیاورم ، روز بعد باید 15 مسئله بخوانم.


تاریخ اجراء: 14/01/1370

قانون دهم:

در هر 24 ساعت باید 5 بار تسبیحات حضرت زهرا (س) برای نماز یومیه و 2 بار هم برای نماز قضا بگویم. اگر به هر دلیلی نتوانستم این فریضه الهی را انجام دهم ، باید به ازای هر یکبار ، 3 مرتبه این عمل را تکرار کنم.
تاریخ اجراء: 15/03/1370

 



کلمات کلیدی :
برچسبها:


خادم شهدا: محمدتقی امانی
شلمچه:


آب را گِل نکُنید

     
 

آب را گِل نکُنید
شاید از دور علمدارِ حسین
مشکِ طفلان بر دوش
زخم و خون بر اندام
می رِسَد تا که از این آب روان
پُر کُنَد مشکِ تهی
بِبَرَد جرعه یِ آبی برساند به حرم 
تا علی اصغرِ بی شیرِ رباب
نَفَسَش تازه شَوَد
و بخوابد آرام
آب را گِل نکُنید
که عزیزانِ حسین
همگی خیره به راهند که ساقی آید
و به انگشتِ کَرَم
گره کورِ عطش بگشاید
آب را گِل نکُنید
که در این نزدیکی
عابدی تشنه لب و بیمارست
در تب و گریه اسیر
عمه اش این دو ، سه شب
تاسحر بیدارست
آب را گِل نکُنید
که بُوَد مهریه ی مادرشان
نه همین آب 
که هر جایِ دگر رودی و نهری جاریست
مهر زهرای بتولست.
از اینست که من می گویم:
آب را گل نکنید
آب را گل نکنید . . .



کلمات کلیدی :
برچسبها:


خادم شهدا: محمدتقی امانی
شلمچه:


<   <<   46   47   48   49   50   >>   >