بیداری اسلامی

 

بسم الله قاسم الجبارین



کلمات کلیدی :
برچسبها:


خادم شهدا: محمدتقی امانی
شلمچه:


تأمل...

 

اگر انسانهایی که مامور به ایجاد تحول در تاریخ هستند،
خود از معیارهای عصر خویش تبعیت کنند،
دیگر تحولی در تاریخ اتفاق نخواهد افتاد.
"شهید سید مرتضی آوینی"


کلمات کلیدی :
برچسبها:


خادم شهدا: محمدتقی امانی
شلمچه:


اللهم ارزقنی...
                                  

 

از روی شیطان شرمسارم...

که حتی او در کار خود استوار است

و این ناچیز نا استوار

"شهید مهدی باکری"

اللهم ارزقنی حبک و حب من یحبک و العمل الذی یبلغنی الی حبک و اجعل حبک احب الاشیاء الی



کلمات کلیدی :
برچسبها:


خادم شهدا: محمدتقی امانی
شلمچه:


تفاوت
تفاوت!
بسم الله الرحمن الرحیم
--------------------------------------------------
پشت میدون مین چند نفر داوطلب رفتند
معبر باز کنن یکیشون برگشت فکر کردم
ترسیده

پوتیناشو داد بهم گفت تازه از تدارکات گرفتم
حیفه
پا برهنه رفت
---------------------------------------------------
(به یاد سه هزار میلیارد اختلاس از بیت المال(
 

 



کلمات کلیدی :
برچسبها:


خادم شهدا: محمدتقی امانی
شلمچه:


بسیج چیست ؟ و بسیجی کیست ؟
         

 


 


بسیج شجره طیبه و درخت تناور و پرثمری است که شکوفه های آن بوی بهار وصل و طراوت یقین و حدیث عشق می دهد و بسیجی شاخ برگ درختیست که با ایثار و فداکاری تمام مجاهدان از صدر اسلام تاکنون پیوسته مراقبت شده تا بوی دل انگیز آن بهار صلح و امنیت را برای میهن اسلامی مان به ارمغان بیاورد و بسیجی بر بالای آن حدیث عشق را سروده است .

ادامه مطلب...

کلمات کلیدی :
برچسبها:


خادم شهدا: محمدتقی امانی
شلمچه:


نامه ای به برادر شهیدم
 


 


برادر شهیدم سلام


حالت خوب است؟ حتما جوابت این است که اگر شما بگذارید ، اما نه تو که   “عند ربهم یرزقون  ”ی با این شرایط حتما حالت خوب است .   “  خوشا به‌حالتان “این چند کلمه را خیلی اوقات خطاب به شماها به‌کار می‌برم، نه به‌خاطر اینکه "شهید" هستید و عند ربهم یرزقون‌ید، بلکه به‌خاطر اینکه "وظیفه"تان را به درستی تشخیص دادید و به هدفتان رسیدید. این روزها فقط به دنبال سنگ صبوری میگردم تا حرف دلم را به آن بزنم ، بهتر از تو کسی را پیدا نکردم . من را میشناسی؟ چند باری به گلزار آمده ام به مزارت سر زده ام اگر به جا نیاوردی  مهم نیست همین که من تو را میشناسم کافی است ! من تو را خوب میشناسم ! من تو را از فیلم های حاتمی کیا و ملاقلی پور و اخیرا هم دهنمکی شناخته ام به نظرت این شناخت کافی است ؟ میخواستم بیشتر بشناسمت کتاب خواندم ، پای صحبت هم رزمانت نشستم سر تا پای وجودم گوش شده بود اما انگار حرف تازه ای برای زدن نداشتند حرفهایشان به دل نمینشست باز هم نشناختم . بگذریم خبرهایی برایت دارم این روزها همه جا حرف از شما هاست نیستید ببینید از نام ونشان شما که میخواستید بی نام و نشان بروید چه استفاده ها که نمیکنند،.تو نیستی که ببینی بعضی همرزمانت ، تو و دوستان شهیدت را فراموش کرده اند و کسانی مدعی حمایت از شما شدند که بویی از معرفت شماها نبرده اند .


تو نیستی که ببینی این روزها ،از دید بعضی ها  صحبت کردن از  شما و زنده نگهداشتن یاد و نام شما  مرده پرستی است .
چرا میگویم نیستی که ببینی … وای برمن . میدانم که هستی و میبینی . شکی نیست . این روزها سخت به دنبالت میگردم ولی هرچه بیشتر میگردم کمتر پیدایت میکنم ، چطور پیدایت کنم ؟ شلمچه امده ام ، فکه ، دوکوهه ، شرهانی ، چزابه و ... هرکس تو را جوری دیده بود و من فقط گاهی احساست میکردم اما هنوز نشناختمت .


برادرم ، زمانی که برای اولین بار گام در سرزمین عشق وشهادت گذاشتم ، بارها و بارها میگفتم که کاش که این فاصله را کم کنی . . . کاش که این فاصله را کم کنی . . . و خوب میدانی که چه میخواستم .


دیگر فیلم های دفاع مقدس را نمیبینم چون هرچه بیشتر میبینم از شمادورتر میشوم ملاقلی پور که دیگر نیست فیلم های دهنمکی را هم نمی پسندم حاتمی کیا هم که میگوید دیگر نمیشود در حوزه ی دفاع مقدس فیلم ساخت .دیگر حاتمی کیا را هم نمیشناسم .


برادرم سلامم را به سید شهیدان اهل قلم برسان و بگو نمیدانم اگر روایت فتحت نبود معلوم نبود ما الان باید چه میکردیم سلامم را به چمران برسان و بگو که هنوز هم نقاشی ها و نوشته هایش برایم هزار حرف نگفته دارد سلامم را به باکری برسان و بگو این روزها بعضی سر خونت که با عشق و ایمان فدای امام کردی طلب کارند سلامم را به همت برسان و بگو دوست دارم دنیا را از دریچه ش چشمان او ببینم سلامم را به خرازی برسان و بگو به داد ما نمیرسی همشهری ؟ بیشتر هوایم را داشته باش که سخت محتاجم به همه سلام برسان و بگو به داد ما جوانها برسید مگر ما جوانان همان وطنی که برایش جانتان را دادید نیستیم ؟ بگو اینجا همه مرده اند شما باید کاری کنید. راستی آقا اینجا بسیار غریب است بسیار برایش دعا کنید .



کلمات کلیدی :
برچسبها:


خادم شهدا: محمدتقی امانی
شلمچه:


بسم رب الزهرا

شهادت

 

# در عربده سکوت
و فریاد خاموشی
می شود تلاطم دلی را درتلالو چشمان انتظار دید
و در جوششی که گاه و بیگاه به گوشی چشمی می زند
#دیشب مشق فریاد نوشتم
و برای تنهاییم حرف زدم
امشب عقده ها برایم لالایی می خوانند و غروب را ترجمه می کنند
# در قاموس لغت
همه چیز بجز عشق سیاه و سفید است
عشق رنگین ترین کلمه است
و رنگ عشق را می شود در هر کجا دید
در شکوفه غنچه ای...
در نگاه مادری به نوزاد...

... در نگاه عطش پسری
در زبان خشکیده تر پدری
در قطعه های بدنی که باید پدر شمارشان کند
در حنجر ششماهه ای
و برسر بی تنی....
وبر پیشانی یک بسیجی
# لابه لای کیسه های شنی چند دریا تلاطم دارند
چند گلستان می خندند
و چند پروانه عاشورا را نقاشی می کنند
# نسیم، دم و باز دم خاکی پوش است
ماه، چهره سوخته ایست شبنم زده
و شکوفه، تبسم لبانیست کویر دویده

# شبی که ماه عشوه کند؛ شب نماندن است
شبی که شرم نگاهها بر زمین می بارد
فریاد ها عین آرامشند
و قلب ها بی صدا تر می تپند
چشمها نگاهی را منتظرند
و پیشانی ها بوسه ای داغ را

 

# امشب شب آشتی آغوشهاست
و آشنایی گونه ها
شب خنده های بارانی
وعده های شفاعت
آنانرا که نرفتن بود بهارتر و آنان را که نماندن بود سبک ت
عاقل را تاب نرفتنیست ............. که عاشق را تاب نماندن.........

 

# آشنایی چه طعمی داشت و تفاهم چه زیبا می نمود
امروز اما، هیچ کس به زبان آنان آشنا نیست
چهره هاشان را جز چارچوب قاب نمی شناسد
کلامشان بر زمین مانده است
و وصیتشان در حسرت چشمهای زمانه خاک می خورد
باز مانده هاشان با حرف غریبه اند
و خاطره هاشان را خاک می کنند
نگاه آنان به ما همان نگاهشان به اجنبیست...
# او دلش می خواهد حرف بزند
اما عقده گرمی گلویش را می فشارد
نگاهش می لرزد و تلاطم دارد
... من موج زدن اشکهایش را دید
.....
# او شیمایی است
فکه را دیده است
و شلمچه را وجب کرده
او دلش می خواهد که ما ادم بشویم و درست فکر کنیم
او نمی تواند آلبوم عکسش را نگاه کند
و همیشه وسط خاطره هایش ساکت می شود
تا به حال یک خاطره را کامل نگفته است
# .... او از ما نفرت دارد ولی به زبان نمی آورد
او شاید چندی بعد مسافر شود و به خاطرهایش بپیوندد ...
# ترس سر تا پای من است
ترس افسوسی که باز ناخوانده به دل می زند
ترس حسرت این که چشمام پر شرمی را قاب بگیرد
ترس تنهایی من و قاب ....... ترس تکرار داستان آفتاب
ترس ماندن و نرفتن ترس سکوت
ترس فراموشی و خیانت ترس طاغوت
ترس بی رنگی غروب من
ترس ماندنی رنگین و رفتنی سیاه و سفید
حال این که ماندنی سیاه و سفید باید و رفتنی رنگین
تا نوازشت کنند گرمی دستانی آشنا
و تکرار شود ندای
فتبارک احسن الخالقین



کلمات کلیدی :
برچسبها:


خادم شهدا: محمدتقی امانی
شلمچه:


«گویی خدا امانت مهدی را به همین دست شهیدت داده است آقا . . .»


 جسم تو کامل است ناقص نیست                             می دهد عطر یک بغل گل یاس


دستت اما حکایتی دارد                                 رحم الله عمی العباس


گویی خدا امانت مهدی را به همین دست شهیدت داده است آقا...


 





کلمات کلیدی :
برچسبها:


خادم شهدا: محمدتقی امانی
شلمچه:


«دلبری برگزیده ام که مپرس»

 

ما همان نسل جوانیم که ثابت کردیم                               در ره عشق جگر دار تر از هر مردیم





کلمات کلیدی :
برچسبها:


خادم شهدا: محمدتقی امانی
شلمچه:


اینجا چقدر سرد است...



کلمات کلیدی :
برچسبها:


خادم شهدا: محمدتقی امانی
شلمچه:


<   <<   46   47   48   49   50   >>   >