فرشتگان زمینی

درمقابل این همه ایثارو گذشت مگر چه میتوان گفت؟! .....افتخار میکنم به فرشتگان زمینی که اگر نبودند ما هم نبودیم...

 

 

 




کلمات کلیدی :
برچسبها:


خادم شهدا: محمدتقی امانی
شلمچه:


تو همه خوبا سری ...

تقدیم به فرزندانی که پدرشان جاویدالاثر است 

 

تو همه خوبا سری مفقود الاثری
منم و بی پدری بابا جون
ای پیش پرواز کبوترهای زخمی
بابای مفقود الاثر بابای زخمی
تا یاد دارم برگی از تاریخ بودی
یک قاب چوبی روی دست میخ بودی
بابا توی کتابم هر چه بابا آب می داد
مادر نشانم عکس توی قاب می داد
بابا?...این جا کنار قاب عکست جان سپردم
از بس که از این هفته ها سرکوفت خوردم
تو همه خوبا تو سری مفقودالاثری
منم و بی پدری بابا جون
من بیست سالم شد هنوزم توی قابی
خوب لااقل حرفی بزن مرد حسابی
یک بار هم از گیر و دار قاب رد شد
از توی سیم خاردار قاب رد شد
برگرد تنها یک بغل بابای من باش
یا یک بغل بابا بیا و جای من باش
بابا ای دستهایت آرزوی دستهایم
ناز و ادایم مانده روی دستهایم
شاید تو هم شرمنده یک مشت خاکی
جا مانده ای در ماجرای بی پلاکی
...
بابا عیبی ندارد خاک هم باشی قبول است
یک چفیه و یک ساک هم باشی قبول است
فقط برگرد بابا
بابا عیبی ندارد خاک هم باشی قبول است
یک چفیه و یک ساک هم باشی قبول است
امشب عروسی می کنم جای تو خالیست
پای قباله جای امضای تو خالیست
ای عکسهایت روی زخم دل نمک پاش
یک بار هم بابای معلوم الاثر باش
تو همه خوبا سری مفقود الاثری
منم و بی پدری بابا جون...

 

 

 

 

 

 

 



کلمات کلیدی :
برچسبها:


خادم شهدا: محمدتقی امانی
شلمچه:


شهیدی که رهبر شالش را نگه داشت + تصویر

شهید سید جمال قریشی - قافله شهداء

 


قبلا (+) هم یادی از شهدای قریشی کرده بودم. خانواده ای در روستای برغان کرج که در مدت حدود یک سال، 4 فرزند خود رو تقدیم اسلام و انقلاب کرد. خاطره امروز راجع به یکی از همون شهداست...
قبل از یکی از عملیاتها، بچه های گردان علی اکبر(ع) میرن پیش رییس جمهور وقت (مقام معظم رهبری) تا هم دیداری داشته باشند و هم روحیه ای بگیرن. تو مراسم هم سید جمال که هم مسئول تبلیغات گردان بوده و هم مداح اهل بیت(ع)، برنامه اجرا می کنه و جلوی حضرت آقا مرثیه سرایی می کنه که ایشون هم خیلی مورد تفقد قرار می ده سید جمال رو. موقع نماز وقتی حضرت آقا میان شروع کنن نماز رو سید جمال که قرار بود مکبر هم باشه شال سبزشو میندازه رو دوش آقا و میگه اینو می ذارم تا تبرک بشه و بعدا می برم تا ایشالله تو جبهه به آرزوم برسم و شهید بشم.
نماز که تموم میشه و میره شال رو بگیره آقا می فرمان که شما هم ساداتی و اگه مشکلی نداره این به عنوان تبرک پیش من بمونه که سید جمال قبول می کنه. بعدا هم حضرت آقا به برخی از دوستان تو لشگر می سپرن تا بیشتر هوای سید جمال رو داشته باشن و نذارن خط بره که حضورش برا بقیه رزمنده ها هم باعث دلگرمیه و قوت قلبه. اتفاقا تو عملیات هم تقریبا مواظب بودن که خط نره و تو عقبه بمونه. ولی تو شلوغی درگیری ها سید هم جلو می ره و به آرزوی دیرینش میرسه و به بردار شهیدش ملحق میشه.
تعریف میکنن بعدها که مجدد گردان میرن خدمت آقا و کسی دیگه بلند میشه مداحی می کنه آقا جویای احوال سید جمال میشه که بهشون میگن که سید شهید شده....
فرارزهایی از وصیتنامه شهید:
ای خدای بزرگ! خود می دانی که تنها آرزویم چیست. خدایا! دلم برای شهادت خیلی تنگ شده است. خدایا! برای من ننگ است که این همه شهدا را دیدم و بخواهم در بستر با مرگ طبیعی از دنیا بروم. برای من، خالقا! ننگ است که دوستانم، همرزمانم با فیض شهادت در صف انبیاء و شهدای کربلای حسین قرار بگیرند و من در بستر بمیرم. پدرجان! اگر برادرت و برادرزاده‌ات و دو فرزندت شهید شدند، مبادا اگر برادرانم خواستند به جبهه بروند مانع شوی، اگر تمام  فرزاندانت شهید شوند باید همه به جبهه بروند و اسلام را در تمامی دنیا سرافراز کنند.

 



کلمات کلیدی :
برچسبها:


خادم شهدا: محمدتقی امانی
شلمچه:


به نام خداوند مردان جنگ

بسم رب الشهداء و الصدیقین                                             

به نام خداوند مردان جنگ
..

دلیران چون شیر و ببر و پلنگ

به نام خداوند مردان دین

ز شک رفته مردان اهل یقین

به نام یلان محمد نژاد

که شد شورشان غبطه گردباد

علی صواتانی که درخون شدند

بهیک نعره از خویش بیرون شدند


به نام کسانی کنم ابتدا

که در خاک از آنهاست جوش صدا

به نام غیوران زهرا نسب

ز خود رستگان به حق منتسب

حسن مذهبان صبور آمده

می زهر نوشان آن میکده

خراباتیان حسین آشنا

به خونرنگی مشرقین آشنا


اگر دم فرو بندم از ذکرشان

رها نیستم یکدم از فکرشان

من و یاد یاران که سر باختند

ولی بر ستم گردن افراختند

سحرگاه اعزام یادش بخیر

و گردان گمنام یادش بخیر

لباسی که خاکی تر از خاک بود

ولی چون دل عاشقان پاک بود


من و چفیه ای ساده و بی ریا

رفیقانی افتاده و بی ریا

الهی به مستان بربط شکن

به مردان توفانی خط شکن

الهی به گردان زید و کمیل


دلیران چون رعد و توفان و سیل

به آنانکه بی پا و سر آمدند

شهید از دیار خطر آمدند

به مفقود و جانباز وایثار گر


که شد تیرشان بر عدو کارگر

به مردان درکنج محبس قسم

به والفجر و بیت المقدس قسم

به خیبر که مولا برکند درش

به رأسی که صدپاره شد پیکرش

به دلتنگی کربلای چهار

به یاران بی مدفن و بی مزار

به فتح المبین و به فتح الفتوح


به توفان، به کشتی، به دریا، به نوح

به مرصاد و مردان مرگ آفرین

منافق ستیزان تیغ آتشین

به آنانکه؛که:

رسم شهادت بجاست

مرا بر ولی خدا التجاس



کلمات کلیدی :
برچسبها:


خادم شهدا: محمدتقی امانی
شلمچه:


سرخی خون شهیدان=سیاهی چادر خانمها

عکس ( پوستر ) چادر مشکیرخت زیبای آسمانی را
خواهرم با غرور بر سر کن

 

نه خجالت بکش نه غمگین باش
چادرت ارزش است باور کن

 

بوی زهرا و مریم و هاجر
از پر چادرت سرازیر است

 

بشکند آن قلم که بنویسد
"روی گل ،برگ ،دست و پاگیر" است

 

حفظ و پوشیده در صدف انگار
ارزش و شأن خویش می دانی

 

با وقاری و مثل یک خورشید
پشت یک ابر تیره می مانی

 

قدمت روی شهپر جبریل
هر زمانی که راه می آیی

 

در شب چادرت تو می تابی
مثل یک قرص ماه می آیی

 

گل اگر بر سرش نباشد برگ
بی گمان زود دیده خواهد شد

 

بعد با دستهای گلچینی
ناگهان هم که چیده خواهد شد

 

خسته ای از تمام مردم شهر؟
از چه رو این قدر تو غم داری

 

نکند فکر این کنی شاید
چیزی از دیگران تو کم داری

 

در زمانی که شأن و ارزش جز
به دماغ و لباس و ماشین نیست

 

توی چادر بمان و ثابت کن
ارزش واقعی زن این نیست...!!!





کلمات کلیدی :
برچسبها:


خادم شهدا: محمدتقی امانی
شلمچه:


سایبری ها دیدار با رهبری می خواهند

سایبری ها دیدار با رهبری را می خواهند!

 

 

 

از پلاک عاشقان کربلایی

تا بلاگ عاشقان رهبری

جبهه های جنگ نرمت پر ز سرباز

یاورانت پر ز عشق دیدن یار

یک نظر افکن آقا جان عاشقانت

بین سنگر های وبلاگ چشم براهند

سایبری ها چشم براه نیم نگاه رهبر هستند

عاشق خندیدن های با وقار سرور هستند

بیت را جای ما هم می شود آیا آقا جان؟

 چند رکعت با تو نمازی حرف قلبی نورعینا

 

 



http://www.mkz61.parsiblog.com/

 

 

 

 

 



دوستان وبلاگ نویس برای امضای طومار درخواست دیدار با امام خامنه ای به آدرس زیر مراجعه کنند.

 

 



کلمات کلیدی :
برچسبها:


خادم شهدا: محمدتقی امانی
شلمچه:


باشهیدان ذاکری: شهادتِ همزمان دو برادر در دو کشور+عکس

 

آن چه شهادت این دو برادر را از مصادیق مشابه متمایز می نمود ، مکان شهادت آنان بود.خلیل و اسماعیل ، بر خلاف آن چه در ابتدا تصور می رفت ، در کنار یکدیگر و یا در نزدیکی هم نبودند ، بلکه هزاران کیلومتر از هم فاصله داشتند.
به گزارش پایگاه خبری انصارحزب الله به نقل از مشرق ، سال های دفاع مقدس آکنده از وقایع بدیع و پر رمز و راز بود که امروز نشانه هایی از عزت و آبروی مردمی به شمار می روند که به گفته حضرت روح الله ، از مردمان صدر اسلام بهتر و برتر بودند. آن چه بر خانواده ی شهیدان ذاکری گذشت نیز از آن دسته وقایع به شمار می رود. 

خانواده ای که دو فرزند خود را به جبهه های نبرد با کفر اعزام کرده بودند و خبر شهادت هر دوی آنان را به فاصله چند ساعت از یکدیگر دریافت نمود. البته چنین نمونه ای در میان شهیدان دفاع مقدس منحصربفرد نبود اما آن چه شهادت این دو برادر را از مصادیق مشابه متمایز می نمود ، مکان شهادت آنان بود. 


خلیل و اسماعیل ، بر خلاف آن چه در ابتدا تصور می رفت ، در کنار یکدیگر و یا در نزدیکی هم نبودند ، بلکه هزاران کیلومتر از هم فاصله داشتند. اسماعیل در منطقه عملیاتی «پنجوین» عراق ، هدف آتش متجاوزان حزب بعث قرار گرفته و خلیل در شهر بعلبک لبنان ، به دست ارتش اسراییل شربت شهادت نوشیده بود. هر دو برادر در یک روز به دست دو عامل کفر جهانی ، در دو کشور که هزاران کیلومتر از هم فاصله داشتند به شهادت رسیدند و پیکر پاکشان در یک روز تشییع و در جوار یکدیگر در بهشت زهرای تهران به امانت سپرده شد تا سندی باشند بر نبرد سربازان حضرت روح الله با تمامی مظاهر شرک و نفاق و کفر در سراسر عالم.








کلمات کلیدی :
برچسبها:


خادم شهدا: محمدتقی امانی
شلمچه:


آمبولانس شیخ مهدی


شیخ اکبر فرمانده ی مقر بود و شیخ مهدی راننده ی مایلر و شوخ و خوش مزه.


نزدیک اذان ظهر بود که شیخ مهدی گفت:"آهای شیخ اکبر! من می خوام یه دور با این آمبولانس بزنم". شیخ اکبر گفت:" تو بی خود کرده ای! اگه سوار آمبولانس شدی از مقر اخراجت می کنم".و رفت داخل سنگر.


هنوز نرفته بود تو سنگر فرماندهی، که شیخ مهدی پرید تو آمبولانس.


 اکبر کاراته هم نشست کنارش. آمبولانسو روشن کرد. پشت سرشو نگاه کرد. پدال گاز فشار داد و زد دنده جلو.


تا اومد به خودش بیاد آمبولانس رفت نوک خاکریز.


شکم آمبولانس نشست رو سر خاکریز و مثل الاکلنگ، این طرف و آن طرف می شد.
با صدای خنده بچه ها، شیخ اکبر از سنگر دوید بیرون.


دو دستی زد تو سرش و گفت:" شیخ مهدی برای همیشه برو. اصلا از جبهه برو!".


شیخ مهدی سرشو از پنجره آمبولانس بیرون کرد و گفت:" حالا که رفتم تو هوا!".



کلمات کلیدی :
برچسبها:


خادم شهدا: محمدتقی امانی
شلمچه:


چه کسی می تواند این معادله را حل کند؟؟

بسم الله الرحمن الرحیم

 

چه کسی می تواند این معادله را حل کند؟؟


 چه کسی می داند فرود یک خمپاره قلب چند نفر را می درد؟ چه کسی می داند جنگ یعنی سوختن ،یعنی آتش ،یعنی گریز به هر جا ،به هر جا که اینجا نباشد ،یعنی اضطراب که کودکم کجاست ؟ جوانم چه می کند ؟دخترم چه شد ؟


به راستی ما کجای این سوال ها و جواب ها قرار گرفته ایم ؟ کدام دختر دانشجویی که حتی حوصله ندارد عکس های جنگ را ببیند و اخبار آن را بشنود ، از قصه دختران معصوم سوسنگرد با خبر است ؟ آن مظاهر شرم و حیا را چه کسی یاد می کند که بی شرمان دامنشان را آلوده کردند و زنده زنده به رسم اجدادشان به گور سپردند.


کدام پسر دانشجویی می داند هویزه کجاست ؟ چه کسی در هویزه جنگیده ؟ کشته شده و د آنجا دفن گردیده؟ چه کسی است که معنی این جمله را درک کند:


 


"نبرد تن و تانک؟!" اصلا چه کسی می داند تانک چیست ؟ چگونه سر ??? دانشجوی مبارز و مظلوم زیر شنی های تانک له می شود ؟ آیا می توانید این مسئله را حل کنید ؟


 


گلوله ای از لوله دوشکا با سرعت اولیه ی خود از فاصله هزار متری شلیک می شود و در مبدا به حلقومی اصابت نموده و آن را سوارخ کرده وگذر می کند ،حالا معلوم نمایید سر کجا افتاده است ؟ کدام گریبان پاره می شود ؟ کدام کودک در انزوا وخلوت اشک می ریزد؟


 


وکدام کدام...؟ توانستید؟؟ اگر نمی توانید،این مسئله را با کمی دقت بیشتر حل کنید:


 


هواپیمایی با یک ونیم برابر سرععت صوت از ارتفاع ده متری سطح زمین ،ماشین لندکروزی که با سرعت در جاده مهران-دهلران حرکت می نماید،مورد اصابت موشک قرار می دهد،اگر از مقاومت هوا صرف نظر شود. معلوم کنید کدام تن می سوزد؟کدام سر می پرد ؟چگونه باید اجساد را از درون این آهن پاره له شده بیرون کشید ؟چگونه باید آنها را غسل داد ؟چگونه بخندیم و نگاه آن عزیزان را فراموش کنیم؟


 


چگونه می توانیم در شهرمان بمانیم وفقط درس بخوانیم . چگونه می توانیم در ها را به روی خود ببندیم و چون موش در انبار کلمات کهنه کتاب لانه بگیریم ؟ کدام مسئله را حل می کنی؟ برای کدام امتحان درس می خوانی؟ به چه امید نفس می کشی ؟ کیف و کلاسورت را از چه پر می کنی؟ از خیال ، از کتاب ، از لقب شامخ دکتر یا از آدامسی که هر روز مادرت در کیفت می گذارد ؟


 


کدام اضطراب جانت را می خورد ؟ دیر رسیدن به اتوبوس ، دیر رسیدن سر کلاس ، نمره گرفتن؟ دلت را به چه چیز بسته ای؟ به مدرک ، به ماشین ، به قبول شدن در حوزه فوق دکترا ؟"صفایی ندارد ارسطو شدن،خوشا پر کشیدن ،پرستو شدن"


 


آی پسرک دانشجو ، به تو چه مربوط است که خانواده ای در همسایگی تو داغدار شده است ؟ جوانی به خاک افتاده است؟


 


آی دخترک دانشجو ، به تو چه مربوط است که دختران سوسنگرد به اشک نشانده اند ؟ و آنان را زنده به گور کردند ؟هیچ می دانستی؟ حتما نه!...


 


هیچ آیا آنجا که کارون و دجله و فرات بهم گره می ورد ، به دنبال آب گشته ای تا اندکی زبان خشکیده کودکی را تر کنی و آنگاه که قطه ای نم یافتی با امید های فراوان به بالین آن کودک رفتی تا سیرابش کنی اما دیدی که کودک دیگر آب نمی خورد!! اما تو اگر قاسم نیستی ، اگرعلی اکبرنیستی ، اگر جعفر و عبدالله نیستی ، لااقل حرمله مباش ! که خدا هدیه حسین را پذیرفت و خون علی اکبر و علی اصغر را به زمین پس نداد. من نمی دانم که فردای قیامت این خون با حرمله چه خواهد کرد....


پینوشت : دست نوشته ای از شهید احمدرضا احمدی رتبه اول کنکور پزشکی سال 64 ساعتی قبل از شهادت


پینوشت : حل یکی از این معادله ها با شما .


پینوشت : ما کجاییم؟؟؟؟


اللهم ارزقنا شهادت فی سبیل الله


شهدا ، التماس دعا ، حسابی


التماس دعا



کلمات کلیدی :
برچسبها:


خادم شهدا: محمدتقی امانی
شلمچه:


نماز اول وقت ....



نماز اول وقت کار پرکارهاست نه بیکارها!


شما جزء کدام دسته هستید؟!


نماز اول وقت



کلمات کلیدی :
برچسبها:


خادم شهدا: محمدتقی امانی
شلمچه:


<   <<   51   52   53   54   55   >>   >