استغاثه، ندبه


سنگر، پلاک، اسلحه، پوتین پای او


   پیچیده در تمام دوکوهه صدای او



سجاده ای به رنگ افق-رنگ لاله ها


پهن است روبروی شهادت برای او


تسبیح، عطر جبهه و سربند یا حسین


اشک، استغاثه، ندبه، دل باصفای او


تکبیر، شور و حال شهادت،خدا، بهشت


میشد خلاصه نام وفا در وفای او


عاشقتر از همیشه به پرواز بی غرور


ترکش، گلوله، سینه بی ادعای او


پل شد جلوتر از همه سردار خط شکن


خون، شوق آسمانی و حالا عزای او


ناباورانه میرود از ذهن لحظه ها


تنگ است و بی قرار دلم در هوای او



کلمات کلیدی :
برچسبها:


خادم شهدا: محمدتقی امانی
شلمچه:


آبی که زیر حرم عباس(س) جاریست+تصاویر
در بخش درب صاحب‌الزمان مرقد مطهر ابوالفضل پنجره کوچکی قرار دارد که وصل به سرداب حرم است و اگر نگاه کنید از آن مرتب بوی گلاب می‌آید و این همان آبی است که متأسفانه خادمان کنونی در ورودی آن را و راه رسیدگی به سرداب را به روی زوار بسته‌اند.

به گزارش مشرق، خبرآنلاین نوشت: همان آبی که بر فرزندان پیامبر در ظهر عاشورا 14 قرن پیش بستند، امروز در حرم قمر بنی هاشم، به طرز معجره آسایی نابینا را بینا می کند، بیمار سرطانی را شفا می دهد و از 50 سال قبل تاکنون این آب در یک سطح ثابت مانده و هر چه از آن استفاده می شود نه کم و نه زیاد می‌شود.

شیخ عباس 74 ساله ، که 36 سال خادم حرم حضرت عباس علیه السلام است در مورد جریان آب دور قبر علمدار کربلا گفت: قبلا دو چشمه در سرداب مطهر وجود داشت که از 400 سال قبل که آب لوله‌کشی نبود این آب مرتب می‌جوشیده و از یک طرف وارد و از طرف دیگر خارج می‌شد که مزه و طعم آن آب از بهترین آب معدنی امروز هم بهتر بود و آن سرداب پله داشت. مردم می‌آمدند و از آن آب به عنوان تبرک استفاده می‌کردند و آب در تابستان خنک و در زمستان گرم بود ... از 50 سال قبل تاکنون این آب در یک سطح ثابت مانده و هر چه از آن استفاده می شود نه کم و نه زیاد می‌شود.

وی ادامه داد: شما به خوبی می‌دانید اگر آب به مدت 10 روز در یک جا بماند گندیده می‌شود، اما این آب با وجود اینکه درب ورودی آن بسته شده مانند گلاب می‌ماند و در اطراف قبر مطهر حضرت قمربنی هاشم حلقه زده و همچنان بسیار تازه و معطر مانده است.

شیخ عباس ادامه داد: این آب به ارتفاع یک متر بالاتر از قبر قرار دارد، اما هرگز وارد مرقد مطهر نشده و من این‌ها را به چشم خود دیده‌ام و بارها شاهد بوده‌ام چقدر افراد کور وارد حرم شده و چند قطره از این آب در چشمان آنها ریخته شده و بینا شده‌اند و یا افرادی دارای امراض پوستی و سرطانی با استفاده از این آب شفا پیدا کرده‌اند.

وی ادامه داد: مگر آب دریای رحمت آقا تمام می‌شود. هم اکنون در بخش درب صاحب‌الزمان مرقد مطهر ابوالفضل پنجره کوچکی قرار دارد که وصل به سرداب حرم است و اگر نگاه کنید از آن مرتب بوی گلاب می‌آید و این همان آبی است که متأسفانه خادمان کنونی در ورودی آن را و راه رسیدگی به سرداب را به روی زوار بسته‌اند.
 
 


کلمات کلیدی :
برچسبها:


خادم شهدا: محمدتقی امانی
شلمچه:


عکس: شعار نویسی شبانه زنان بحرینی
به گزارش پانا، زنان بحرینی صدای اعتراض خود را از خلال دیوار های شهر به گوش خواب زده حاکمان بحرین میرسانند . در پی سرکوب شدید قیام مردم بحرین توسط مزدوران آل خلیفه ، زنان بحرینی همپای مردان مبارزشان از هر فرصتی برای بیان اعتراض خود استفاده می کنند .تصاویر زیر که چند بانوی بحرینی را در حال شعار نویسی بر روی دیوار های شهر سار نشان می دهد، بخش کوچکی از فعالیت های این بانوان غیرتمند است که در شبکه های اجتماعی بحرین منتشر شده است:











کلمات کلیدی :
برچسبها:


خادم شهدا: محمدتقی امانی
شلمچه:


اللهم اکشف هذه الغمه عن هذه االامه بحضوره و عجل لنا ظهوره
 یابن الزهرا(عج) ! آه و ناله مستضعفان ، ضجه های مادران ، اشک کودکان تو را می خواند ، دلتنگی انسانهای دربند ، بغض و گریه ی یتیمان، فریاد زخم خوردگان مجروح تشنه آمدن توست ای مولای من ، بشتاب که بیچارگی و اضطرار ما از حد گذشت ... خدایا این غم و اندوه جانکاه را با ظهور مولایمان برطرف کن   

اللهم اکشف هذه الغمه ان هذه الامه بحضوره

و عجل لنا ظهوره

 

هراس از نگاه ها می بارد...

و ضجه از حلقوم مادران

 

 

 

 

یتیم مانده ایم میان این همه ظلم وجور...

 

 

امانمان بریده در میان این مصیبت ها...

 

 

 

در این سرمای بعد از تب...

 

 

 

 

در تنگی نفس "ایسم"های این دنیای جهل

که گرفتار شدند در تنگنای" عاقبت به خیر شدن بشریت"...

 

چشم ها نگران به سوی نورند

 

 

و در انتظار

...

 

 

در این تاریکی های مُــــــــــــدام

 

امــــــّـــــا...!!!

 

 

دنیا گواه می دهد تفسیر "و نــــراه قــــــــــریبا "را....

 

 

 

ساعت های واپسین است...

عجیب دنیا هواییت شده....

 

باید می رسید به جایی که بداند " پـــدر " ندارد!

رســــیـــــــد...

رحـــــــــــــــــــــم نمـــــــــــــــــــــــــا

مولای خوبی ها

...

بر این استغاثه برخواسته از دل ها

 

و عجل لنا ظهور.... انهم یرونه بعیدا ونــــراه قـــریــــــبـــــــــا



کلمات کلیدی :
برچسبها:


خادم شهدا: محمدتقی امانی
شلمچه:


شهدای غواص

 

سلام بر شما ای شهیدان اروند ...


شهید امانی

خوش به حالشون ..شهید آب حساب میشن و اجر دو شهید رو دارن ...چه قدر کم ازشون یاد میشه و از رشادت هاشون گفته میشه ..کسایی که هم آبی بودن هم خاکی و بعد شدن آسمانی..!


اروند رو به خاطر بیار ..سرزمین غواص ها ..بیخود نیست بهش میگن اروند که به زبان محلی وحشی معنا میدهد ..حرکت آب مثل گردابه ، سریع و چرخشی و هرچه در مسیرش باشه می بره حتی دل را..!!


اروند یعنی خوندن تمام حرف های رفیقت از برق چشماش تو دل شب ، یعنی صدای مناجات بچه ها تو گوش نخلستان های اطراف ، یعنی روحیه ی خستگی ناپذیر بچه ها....اروند یعنی ساخت پل بعثت ، یعنی بهمن 1364 ، به آب و آتش زدن بچه ها با رمز یا فاطمه الزهرا (س) ، یعنی فتح فاو ، یعنی همون شهدای غواص ...


خداییش چه شجاعتی داشتن تو دل شب ..حتما قضیه ی اون دو تا برادر غواص  رو شنیدیدکه برای اینکه عملیات لو نره یکیشون اون یکی رو خفه می کنه تو آب البته با رضایت کامل برادرش ..


یه خاطره هم از غواصان لشگر 14 میگم :


زمین صبحگاه رو گذاشتن روی سرشون


تایید میکنند ، رد می کنند ، دیگر حاج حسین هم حریفشان نیشت 


تا حالا گردان رو صدا میکردن : گردان غواصی ، آبی خاکی ، اطلاعات اما حالا میخواهند اسم انتخاب کنند. یکی میگه شهادت ..بچه های غواص خط شکنن و سهمیه ی شهادتشون بیشتره ! ایثار ، رعد ، تکاوران ، ظفر ..ویکی هم می گوید : حضرت یونس ..یه دفه حاج حسین میگه همین خوبه ..گردان یونس ..ما مثل حضرت یونس در دل آب از خدا می خواهیم که مارو از تاریکی نفسمون نجات بده ..بچه هلا همه صلوات فرستادن 


خیلی از این غواص ها رفتن و تو همون اروند موندن و دیگه حتی خبری هم ازشون نشد ..راهشان پر رهرو باد ...!



کلمات کلیدی :
برچسبها:


خادم شهدا: محمدتقی امانی
شلمچه:


مدافع حریم ولایت....
برادرم ؛ امیرحسام ذوالعلی

تا امروز خجالت می کشیدم برایت بنویسم . برای یک شهید .

اگر مثل شهدای دفاع مقدسمان در نبرد با دشمن بعثی شهید شده بودی می گفتم خدایت ما را بیامرزد ، می گفتم روحت شاد ، می گفتم کاش صدا و سیمای ما فیلمی از زندگیت می ساخت .

اما حالا با ایمان به اینکه نامه ام در بهشت برین به دستت می رسد و سطرهایم را می خوانی دوست دارم از تو بپرسم : چرا ؟ تو که 23 سال بیشتر نداشتی چرا باید شهید می شدی ؟ آن هم نه به دست دشمن ، نه به دست مزدوران صدام که به دست چند هموطن خیانتکارت ؟

برادرم !

کاش ما اندکی از غیرت تو را در وجودمان داشتیم ، کاش صدا و سیمایی که هزار بار عکس ندا را پخش کرده بود و به همه رسانه های خارجی اطمینان داده بود که پیگیر مسئله مرگش هست یکبار هم پخش می کرد که ندا فقط یک خودفروخته بی ارزش بود ، که ندا شهید نبود .

خوش به حال کشته های راه سبز ، که رسانه های بیگانه هر روز هزار بار فیلم کشته شدنشان را پخش می کنند و هر بار تحلیل جدیدی از نامردی های جمهوری اسلامی ارائه می دهند .

کاش رسانه ما هم کمی از غیرت رسانه های بیگانه در برابر کشته هایشان را داشت ... اصلا چرا رسانه ؟ کاش ما بلد بودیم اسم تو  را در هر کوی و برزنی فریاد کنیم و بگوییم : این برادر من است ! این برادر شهید من است ! مدافع حریم ولایت !

وای که چقدر نوشته سنگ مزارت را دوست دارم " پاسدار بسیجی ، مدافع حریم ولایت "

کاش یک نفر بود که می خواند تاریخ شهادتت را " 10/10/1388 "

تو فقط 23 سال داشتی ...

خوش به حال تو که با ایثارت باورت را به عشق رساندی ، خوش به حال تو که آنقدر مردانگی در وجودت بود ، آنقدر لبخند رهبرت برایت عزیز بود که حاضر شدی جانت را در راه ولایت بدهی ، خوش به حال تو که آن روز فهمیدی اگر بمانی تنها سخنانی را می شنوی که به برادران بسیجی شهیدت توهین می کنند ، که تنها دخترانی را می بینی که با ناخن های لاک زده ای که صورت انقلاب را می خراشد ، با روسری هایی که اگر سر نمی کردند با حجاب تر بودند ، با مانتوهای تنگی که خانم های غربی هم شرم می کنند بپوشند ، با سگهایشان به تظاهرات آمدند که از خون ندا دفاع کنند ، از آقازاده های لندن نشین ، خوش به حال تو که همان روز فهمیدی اگر بمانی باید باز هم به آتش کشیده شدن کتاب خدا را ببینی ، باید باز هم سوت و کف و شادی یزیدیان را در روز عاشورا بشنوی ، باید باز هم برهنه شدن برادرت را شاهد باشی ...

کاش آن دختر سبز که می گفت "بسیجی بی غیرت" یکبار سنگ مزارت را بوییده بود تا بوی غیرت تو ، بوی عشق تو سرمستش کند ، کاش آن پسری که فریاد می زد بسیجی ها پول می گیرند و می ایستند یکبار ، فقط یکبار از تو پرسیده بود چه کسی در عوض پول جانش را چنین عاشقانه می دهد ؟

آری برادرم !

تو می خواستی ثابت کنی عشق یاور دارد ، می خواستی ثابت کنی این قافله رهبر دارد ، می خواستی بغض رهبرت نشکند که کجایند عمارها ؟

طعنه و خنده به اشعار و شعارم بزنید

تیر غم بر دل دیوانه و زارم بزنید

در حفاظت ز امیرم حضرت خامنه ای

می شوم میثم تمار به دارم بزنید

چه قشنگ نیتی کردی و چه قشنگ تر وفایی !

برادر خوبم !

حتی اگر اشک هایم تمام کیبورد را خیس کنند باید برایت بنویسم ؛ باید برایت بنویسم مدافع حریم ولایت ...

 

                           

 



کلمات کلیدی :
برچسبها:


خادم شهدا: محمدتقی امانی
شلمچه:


سلام شلمچه !

سلام شلمچه‌ !



از یاد نمی برمت ای شلمچه، که از دی ماه سال 65 بگونه ای دیگر گشته ای!
از ساعت 5/1 بامدادی که در بی سیم قرارگاه ها، لشکرها، گردانها و دسته ها نام مقدس یا زهرا(س) آغازگرش بود. گوئی هنوز هم از شدت زلزله آن روزها بدنت می لرزد.
هیچ فکر کرده ای که درآن چهل روز چه بر تو گذشت. کجاست آن دریاچه ای که صدام تو را در محاصره آن قرار داده بود و اگر موج حزب الله به فریادت نمی رسید عاقبت در میان آن آب ها، به هوری بدل می شگتی، همچون هورالعظیم و هورالهویزه.
حرکت آرام غواصها از آن دریاچه تحمیلی را چگونه می توانی فراموش کنی ! به راستی که تو از جمله شاهدان بزرگ آن شب هستی که و به یقین تمامی صلابت خط شکنان را در سینه حبس نموده ای، به خصوص در آن هنگام که تیربار دشمن به رویشان شلیک می شد، بدنشان را در میان آن آبگرفتگی فرو برده و سر را برای تنفس بیرون نگه می داشتند و بدینگونه مقاومت کردند.
تو بگو شلمچه، مگر غیر از این بود که آنها به همان ترتیب خود را به آن تیربارها رسانده و با نارنجک و آرپی جی خاموششان کردند و عبوری حماسی را در تاریخ به ثبت رساندند؟ لحظات عبورشان را از دو میدان مین به عرض 600 متر پس از گذراندن 13 رشته سیم خاردار و آهنهای ضربدری، حتی تو را هم به وحشت انداخته بود و امیدی به موفقیتشان نداشتی.
آنقدر جارچیان حزب بعث، دژ عراق- بصره را بزرگ و مقاوم جلوه داده بودند که حتی تو نیز با دیدن آن غواصان خط شکن به حرکتشان می خندیدی و به حالشان غبطه می خوردی. یعنی تقصیری نداشتی، اینطور به تو تلقین شده بود که این دژ تسخیرناپذیر است، اما در میان ناباوریِ تو و بعثی ها در آن شب پرحادثه تمام موانع را یکی پس از دیگری پشت سر گذاشته و خود را به دژ اول شرق بصره رساندند.
راستی شلمچه، چند سال بود که این همه حلقه های سیم خاردار و پره های آهنی و تخم انواع مین بر سرزمینت کاشته بودند؟ تو را با که سر جنگ بود که با دژی، به آن بلندی دیوارت کردند.
گناهت چه بود که قربانی شرق بصره شدی و انواع سلاحها به رویت آزمایش شد و آن همه گلوله و بمب و موشک بر بدنت فرو بارید؟!
نکند از اینکه تو را با دژ ماژینو و بارلو مقایسه کرده بودند به خود مغرور گشتی؟ مگر نمی دانستی سنگر کفر و استکبار علیه مستضعفین گشته بودی و آن سدهای دفاعی کفر بود که بر قلبت کشیده بودند! 
بیا، بیا به سد بسیجیان پناه آور و به آن افتخار کن که استحکاماتش با طنین « الله اکبر » شکل می گیرد. . مگر ندیدی که آن شب خط شکنان چگونه از بند رهایت کردند و برای همیشه آزاد شدی؟ یادم می آید که آن شب خنده هایت همراه با شک و تردید بود و تا صبح در ناباوری به سر می بردی. 
شلمچه! با ما از کانال باصطلاح پرورش ماهی بگو.
شلمچه! بیا و بگو که چرا «عدنان خیرالله» وزیر جنگ عراق، روز سوم عملیات پا به حریمت گذاشت و آن همه سربازانش را به قربانگاه غرور خود، و صدام هزاران عراقی را به قتلگاه غرب کانال ماهی روانه کرد؟
بیا شلمچه، بیا به دنیا بگو که غرور و خود خواهی چه دریایی از خون به راه انداخته بود؟ بیا و بگو شرارت صدام که زیر بنایش را کفر جهانی قرن بیستم بنا نهاده با چند هزار کشته باز هم فروکش نکرد؟
شلمچه! من فقط یادی از آن شب ها می کنم که لب باز کنی و تمامش را بگوئی. 
غمگین از شکستن آن همه نخلها مشو که نور ایمان به درونت آوردند. 
شلمچه! بیا و با ما از جزیره «ام الطویل» بگو.
ای شلمچه! بیا بگو که آن شبها آب نهرهایت تماماً خونرگ بود و بخاری از عشق و ایثار فضایت را عطر آگین کرده بود.
این از نهر حُنین و آن هم از نهر جاسم، که وقتی نامش را می برم به خود می لرزی و ترس از شبهای عبور از آن نهر تمام وجودت را در بر می گیرد.
آن روزها که تو زیر آتش قرار گرفته بودی آن همه مردم در شهر و روستا شهدایشان را در میان انبوهی از جمعیت به گلزارشان می بردند.
ولی شلمچه، وقتی تابوت ها را به دست می گرفتند همه یکسان نبود. می دانی چرا؟
دلیل آن را تو بهتر می دانی. یکی سنگین، یکی سبک و دیگری سبکتر و سبکتر، تا جائی که تابوت ها به سنگینی وزن تخته هایشان تشییع می شد. یکی پا نداشت، یکی دو پا، دو پا و یک دست. بی سر، بی بدن .... آن شهیدی که از جزیره «ام الطویل» به معراج شهدا تحول داده شد را اگر به یاد آوری سبکترینشان بود. اگر یادت نرفته باشد فقط قسمتی از پا و سینه اش باقی مانده بود.
و سرانجام سبکترین تابوت از آن شهدای مفقود بود که جسد مطهرشان در لابه لای خاکهای تو نهفته است.
بگو شلمچه، هر چه دیدی بگو. تو دیگر شلمچه نبودی، کربلا بودی. کربلا از دست حضرت عباس علیه السلام گفت، حالا تو نمی خواهی از دستِ «رمضان زاده ها» بگوئی؟ تو به کربلا شدنت افتخار نمی کنی؟ 
اگر از آنها نمی گویی پس بیا از عرفان آن شبها بگو. بیا و از شهادت ها بگو. از عشق بگو.
لااقل از آن شبی که آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در اطراف نهر جاسم حضور یافتند بگو. جریان گروهان شهادت گردان المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف از لشکر سیدالشهدا علیه السلام را می گویم، آنها که دو شبانه روز در محاصره قرار داشتند و متکی به ایمان، مقاومت کردند و تسلیم دشمن نشدند.
بیا شلمچه، بیا از حرف هایش با خدا بگو، تو از آن شب بگو، از هر کجایش باشد مهم نیست.
چه شد که آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف به کمکشان آمدند و فرمودند: «شما در محاصره نیستید، شما تنها نیستید، شما را من فرماندهی می کنم. پس نگران نباشید» 
از آن آقایی که همراهشان بود بگو، همان که خود را حضرت مسلم علیه السلام معرفی کرد را می گوییم.
شلمچه! چه سعادتی بالاتر از اینکه امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف مهمانت بود، یعنی مهمان تو که نبود، مهمان بسیجیان بود، ولی به هرحال شاهد آن مهمانی تو بودی. 
پس بیا آن جریانات را برای تاریخ تعریف کن. بیا آن حماسه ها در گوش شاعران بخوان که مثنوی بسرایند. به تاریخ نگاران بگو که صفحات آینده تاریخ عظمت واقعی خود را دریابد. بیا و در پیام رسانی قلم فرسایان پادرمیانی کن بلکه فلسفه آیه مبارک «ن و القلم و ما یسطرون» حاکم بر این جماعت شود و حماسه هایی چون« کربلای 5 » هادی قلم هایشان شود. بیا و از هنر آن لحظات عارفانه ی بسیجیان بگو تا در دنیای هنرمندان هنری تداعی شود که منعکس کننده شهامت، ایثار و استواری پیشتازان این مرز و بوم باشد. و اگر هنر دمیدن روح در انسان هاست، تو شلمچه! گواهی ده که روح حاکم بر ایام مبارک « کربلای 5 » چه عظمتی داشت و هنرمند در کجا می تواند چنین روحی را بر دمیدن لمس نماید؟!


منبع : کتاب « فریاد برآور شلمچه »، ص 1 الی16



کلمات کلیدی :
برچسبها:


خادم شهدا: محمدتقی امانی
شلمچه:


بیاد غواص شهید:قنبر امانی
 
لای لای ای جبهه لرین یورگونی ای خسته جاوانلار
 لای لای ای جوانان خسته ی جبهه
لای لای ای شهد شهادتن ایچیب کامه چاتان لار
لای لای ای جوانانی که شهد شهادت نوشیدید و به آروزتون رسیدید
خوش یاتین یاخشی یاتیب سیز یاخشی دنیان آتیپ سیز
راحت بخوابید خوش بخوابید که دنیارو رها کردید
خوش یاتین یاخشی یاتیپ سیز یاخشی دنیانی آتیپ سیز
راحت بخوابید خوش بخوابید که دنیارو رها کردید

 آنالار داغی سهندین داغی تک بیرجه داغ اولدی
مادران شما در استقامت مثل مادر کوه ها سهند هستند
آنالار داغی سهندین داغی تک بیرجه داغ اولدی
مادران شما در استقامت مثل مادر کوه ها سهند هستند

چوخلو بللرد بوکولدی
کمرهای زیادی از غمتون خم شد
قره بیرچکلر اق الدی
موهای سیاه زیادی از انتظارسفید شد
دووزدی سس سیز یارالاندیر
درست بدون صدا شهید شدید
سوآباتیز قانیز آخدی
تو آب افتادید و ازتون خون اومد
گوی قانیز اخسادا آخساسین
بذار خونتون در راه اسلام جاری بشه
اجنبی باخسادا باخسین
دشمن هم به شجاعتتون نگاه کنه
لای لای لای لای ....



کلمات کلیدی :
برچسبها:


خادم شهدا: محمدتقی امانی
شلمچه:


من مسلمانم!پس غیرت دارم

فونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا ساز      

 

 

آیا می دانید:

 

با خرید کالاهای شرکتهای صهیونیستی در جنایات آنها سهیم می شویم!!!

 

من نسکافه نمی خورم!من حتی یک ریال هم نمی دهم که بند پوتین سربازهای اسرائیلی بشود یا گلوله ای باشد که قلب کودکان مسلمان فلسطینی را پاره کند.

 

من پول گلوله دشمن خود را نمی دهم.

 

من در کشتار مسلمانان فلسطینی سهیم نمی شوم.من مسلمانم!

 

 

 

 قطعا یهودیان  و مشرکان را در دشمنی با مومنان، از همه مردم سخت تر خواهی یافت.(سوره مائده آیه 82)

 

و یهود و نصارا هرگز از تو راضی نخواهند شد،مگر آنکه از آیین آنها پیروی کنی.(سوره بقره آیه 120)

 

 

 

 

 


         

 

 

                            لطفا کمی صبر کنید.

 

  he62vp98rjkp81j1uuxe.jpg



کلمات کلیدی :
برچسبها:


خادم شهدا: محمدتقی امانی
شلمچه:


شهرستان اهر غرق ماتم در سالگرد عروج بتشکن قرن

 

بسم الله الرحمن الرحیم

با دلی‌ آرام‌ و قلبی‌ مطمئن‌ و روحی‌ شاد و ضمیری‌ امیدوار به‌ فضل‌ خدا از خدمت‌ خواهران‌ و برادران‌ مرخص‌، و به‌ سوی‌ جایگاه‌ ابدی‌ سفر می‌کنم‌. و به‌ دعای‌ خیر شما احتیاج‌ مبرم‌ دارم‌. و از خدای‌ رحمان‌ و رحیم‌ می‌خواهم‌ که‌ عذرم‌ را در کوتاهی‌ خدمت‌ و قصور و تقصیر بپذیرد و از ملت‌ امیدوارم‌ که‌ عذرم‌ را در کوتاهیها و قصور و تقصیرها بپذیرند. و با قدرت‌ و تصمیم‌ اراده‌ به‌ پیش‌ روند و بدانند که‌ با رفتن‌ یک‌ خدمتگزار درسدّ آهنین‌ ملت‌ خللی‌ حاصل‌ نخواهد شد که‌ خدمتگزاران‌ بالا و والاتر در خدمتند، والله نگهدار این‌ ملت‌ و مظلومان‌ جهان‌ است‌.

والسلام‌ علیکم‌ و علی‌ عبادالله الصالحین‌ و رحمة‌الله و برکاته‌

 26بهمن 1361 ، 1 جمادی الثانی 1403

روح‌الله الموسوی‌ الخمینی

 

 

واقعا یه کم نگاه سطحی کردن به وصیت نامه امام حتی چند خطش روح آدم رو آروم میکنه...

 

  •  اینکه نگاه به مرگ از سر انتظار شوق دیداره کجا ترس من از اونور خط کجا...

                       با دلی‌ آرام‌ و قلبی‌ مطمئن‌ و روحی‌ شاد و ضمیری‌ امیدوار

  • نگاه رهبر یه امت به مریداش کجا و با دورکعت نماز و یه صدقه و دیگه آخرش یه اردو جهادی، خدا رو بنده نبودن من کجا...

                      ... از خدمت‌ خواهران‌ و برادران‌ مرخص‌...

                      ... و از ملت‌ امیدوارم‌ که‌ عذرم‌ را در کوتاهیها و قصور و تقصیرها بپذیرند...

                      ...با رفتن‌ یک‌ خدمتگزار درسدّ آهنین‌ ملت‌ خللی‌ حاصل‌ نخواهد شد که‌ خدمتگزاران‌ بالا و والاتر در خدمتند...

 

من امام و ندیدم اما واقعا احساس بی پدر شدن ی ملت رو حس می کنم.

        راستی چگونه باورم شود؟                  پرکشیده از میان ما امام...

       رفته است و مانده گریه های تلخ           رفته است و مانده راه ناتمام

       ساقه های قلب ما شکسته است        از امام هم شکسته تر شدیم

       آه ای کبوتران خدای عشق                  ناله سرکشید، بی پدرشدیم...

 



کلمات کلیدی :
برچسبها:


خادم شهدا: محمدتقی امانی
شلمچه:


<   <<   51   52   53   54   55   >>   >